-
صفاسیتی
شنبه 4 مردادماه سال 1393 17:14
جای شما سبز! دیروز به پیشنهاد آقای همسر آش رشته پختیم. بعد بار و بندیل را سر دست گرفته و به پشت بام نزول اجلال نمودیم. البته در لذت این سفر چند ساعته بعضی از همسایگان را نیز شریک نمودیم من جمله حاج خانم و آن یکی همسایه و ... مطمئن نیستم اما شاید برای این که به آسمان نزدیکتر بودیم، همان افطاری ساده روی پشت بام در کنار...
-
دست پخت
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 21:53
این پست به درخواست تنی چند از دوستان عزیز نگاشته شده است و جا دارد همین جا از خانم یلدا که سال گذشته به ایشان قول دادم اما به آن عمل نکردم، عذرخواهی کنم. البته احتمال می دهم آن چه موجب بدقولی من شده، قصد نوشتن یک پست مصور بوده که البته به مرور زمان از یادم رفته است.به هر حال از این خواننده محترم پوزش می طلبم. و اما...
-
درخواست کمک
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 02:15
تازه با گوگل کروم کار می کنم. کد تصویری نظرات نمایش داده نمی شود. قبلا که با فایرفاکس استفاده می کردم، در چنین صورتی با ctrl +p کد تصویری نمایش داده می شد اما با گوگل کروم این ترفند موثر نمی افتد. کسی می تواند کمک کند؟
-
دیانا از سوپم خوشش آمده بود
دوشنبه 30 تیرماه سال 1393 02:33
خانم همسایه می گفت: « چقدر سوپ خوشمزه ای بود... دیروز آش پخته بودم، دیانا می گفت: مامان چرا سبزی ریختی؟ مگه نمی دونی من سبزی دوست ندارم... امروز اما سوپ رو با اشتها می خورد. گفتم: مامان این هم که سبزی داره، پس چرا این قدر دوست داری؟ گفت: نه مامان! این سوپ سبزی هاش نی نی اند... » خانم همسایه می گفت: «هر قاشقی که می...
-
الهی
دوشنبه 30 تیرماه سال 1393 02:09
یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ یَا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ یَا مُغِیثَ مَنْ لا مُغِیثَ لَهُ یَا دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ یَا اَنِیسَ مَنْ لا اَنِیسَ لَهُ یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ یَا صَاحِبَ مَنْ لا...
-
قدر اقتدار تقدیر
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 14:48
امشب از شبهاییست که احتمال می رود شب قدر باشد. و من نمی دانم از خدا چه بخواهم. در طول عمرم نه چندان کوتاهم فهمیده ام آن قدر مقتدر است که هر چه بخواهد می کند... خیلی هوایم را داشته است اما بیشتر همان بوده که خودش خواسته نه آن چه من می خواستم... گفتم بیشتر! چرا که آم وسط ها گهگاهی حالی هم به من داده و مقدر کرده عین آن...
-
مرغ آمین
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 15:27
در عجبم از کار خدا! اینجا را ببینید. این کامنت را برای این پست دختر گندمگون گذاشته بودم. هنوز دقیقه ای نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد و ... بله میهمان در راه است. آن هم از راه دور، درست زمانی که گمانش را نداشتم. الله اکبر! خدایا شکرت. ولی لطفا همیشه این گونه باش. حواست به لیست آرزوها باشد.
-
رک و صریح
دوشنبه 23 تیرماه سال 1393 12:51
-
رنگی رنگی
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 19:05
پی نوشت: ایده و عنوان این پست از این وبلاگ گرفته شده است.
-
عقوبت
شنبه 21 تیرماه سال 1393 13:19
-
اسپی مزگت
جمعه 20 تیرماه سال 1393 12:33
اسپی مزگت بنایی سپید در میان جنگل سبز از زاویه ای دیگر درخت ابریشم مصری در کنار مسجد سرنوشت برخی از آجرهای مسجد پی نوشت: درخت تنومندی که در تصویر سوم می بینید، ابریشم مصری است. یادم هست سالها پیش یک درختچه ی زیبای ابریشم مصری در باغچه ی خانه ی پدری داشتیم اما این کجا و آن کجا... این یکی به مدد آب و هوای مساعد درخت...
-
از نگاه دوربین
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 12:05
گیلان زیبا و سرسبز مجتمع محل اقامت چشم انداز سوئیت محل اقامت یک دونفره ساده خالی از هیاهوی زندگی دریایی که دونفره به نظاره می نشستیم دالان بهشت تمنای نور اتراق در جنگل کاش این کلبه زیبای متروکه از آن من بود شیطان کوه زیبا سبز و سبز و سبز باز هم سرسبزی و طراوت ابرهایی که تازه متولد شده اند پی نوشت: خاموش ها بهوش باشند.
-
هدیه
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 12:48
تازه بازگشته ام از سفری که هدیه نابی بود. درست زمانی که بدان نیاز داشتم و آرزویش کردم. و پروردگارم از من دریغ نکرد. هیچ چیز مثل یک سفر عالی نمی توانست این چنین حال مرا دگرگون کند. پروردگارا سپاس... پی نوشت: و از دوستان عزیزی که دعای خیرشان را بدرقه راهم کردند، صمیمانه سپاس گزارم. بعد از کمی استراحت با یک پست مصور برمی...
-
احفظ الحافظین
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 15:12
چهار قل خوانده ام و آیةالکرسی... از زیر قرآن ردش کرده ام... هفت بار افوض امری الی الله خوانده ام و به خدا سپرده ام... پسرک مادر امروز با دهان روزه سفرش را آغاز کرد و ما فردا... خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. جرقه اش همان شب میهمانی زده شد و امروز قطعی شد. مقصد: استان زیبای گیلان!. . . . هزار بار سفارش کرده ام: تا ما نیامده...
-
وقتی آفرین جوگیر می شود
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 10:58
نمی دانم وقتی جوگیر شده و دخترم را در کلاس شنا ثبت نام کردم، هیچ فکر نکردم ساعت نه تا ده و نیم شب ماه رمضان وقت مناسبی برای کلاس رفتن نیست. گویا مرکز منطق مغزم در آن لحظه از کار افتاده بود که به پیامدهای احتمالی آن هیچ نیندیشیدم. پی نوشت: البته به دخترم خیلی خوش گذشته و حسابی کالری سوزانده بود. همین ما را بس!
-
اولین میهمانی افطاری
دوشنبه 9 تیرماه سال 1393 13:41
-
رمضان! خوش آمدی
شنبه 7 تیرماه سال 1393 21:47
-
استقبال
شنبه 7 تیرماه سال 1393 01:19
به استقبال رمضان رفته ایم. برای سحری عدس پلو پخته و ماست و خیار عالی آماده کرده ام. باز هم چهار نفری آماده می شویم که دعوت حق را لبیک گوییم و میهمانش شویم. باشد که آداب میهمانی را تمام و کمال به جای آوریم.
-
نعمت
جمعه 6 تیرماه سال 1393 16:07
-
اعتراف
جمعه 6 تیرماه سال 1393 11:47
-
این نیز بگذرد...
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 16:46
این روزها کار خاصی نمی کنم. نوعی سکون و رخوت مرا در خود گرفته است که نه آرامش در کنار خانواده نه دیدار دوستان و خرید با آن ها و نه هیچ چیز دیگری نتوانسته مرا از دام آن برهاند. اوقات خوبی در روزهای گذشته پشت سر گذاشته ام و بسیاری از لحظات خوشش را در قاب دوربینم هم ثبت کرده ام اما این رخوت و سکون سنگین امان نمی دهد که...
-
سختی
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 10:12
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 خردادماه سال 1393 22:36
بازیکنان عزیز تیم وطنم: خدا قوت! پی نوشت: داور ... بود.
-
شازده حمام
شنبه 31 خردادماه سال 1393 11:13
به پایان رسید. از نیمه شب گذشته بود. گمانم 1.5 بامداد بود. شازده حمام را می گویم. در سفر بودم که خیلی اتفاقی دیدمش... نمی دانم خوب است یا بد ولی وقتی کتابی به دستم می رسد که باب طبعم افتد، تا تمامش نکنم دست بر نمی دارم. کتاب خاطرات شازده حمام بخشی از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی دکتر محمدحسین پاپلی یزدی است. داستانهای...
-
باز آمدم
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 23:30
سلام! تازه برگشته ایم. چند روزی مسافر بودیم و حال در خانه خودم هستم. تنها جایی که آرامش واقعی را در آن تجربه می کنم. پی نوشت: به خانه همه تان سر زدم اما پاسخ دهی به کامنت ها را به فردا روز می سپارم، چه همسر مدام تذکر می دهد: دنیای مجازی را رها کن و به جهان واقعی برگرد...
-
عادت
جمعه 16 خردادماه سال 1393 21:22
توپک هویجی پخته بودم به چه خوش مزگی! فقط پسرم استقبال کرد و لاغیر... کمی برای همسایه ای بردم که از قضا مهمان داشت. آن قدر با لذت خوردند و تعریف کردند که باورم نمی شد. . . . چند دقیقه بعد در خانه: توپک هایم خیلی هم خوش مزه بودند. مردم آن قدر تعریف کردند اما شما انگار نه انگار... ناسپاس ها! اهل خانه: من: پی نوشت: آن قدر...
-
وقتی یک سال تحصیلی به خاطره ها می پیوندد
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 23:43
امروز که برای تحویل وسایل به مدرسه رفتم،کلاس غریب و فارغ از هیاهوی بچه ها بود دیروز اما این کلاس دنیای دیگری داشت. کلاس سبز ما شادی و خنده بچه ها بچه ها با آخرین یادگاری من ما در قاب خاطره پی نوشت: روزی که عکس آخر را گرفتیم، یکی از بچه ها غایب بود و دیروز دیگری! حدس می زنید کدام ها غایب بودند؟
-
یا حسین
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 11:13
روزهای اولی که محسن رفته بود، ذکر لبم یا حسین شده بود... بعد از 5 ماه و 11 روز، هنوز هم... هر لحظه که یادش می افتم، ذکر یا حسین بر لبم جاری می شود... و آرام می شوم...
-
آن چه مهم است
شنبه 10 خردادماه سال 1393 07:19
-
نزدیک تر از رگ گردن
جمعه 9 خردادماه سال 1393 12:08
باز هم یک 33 ساله ی تپل بذله گو... مهربانوی عزیزم! چگونه تسلیتت دهم و دعوتت کنم به صبر، وقتی حجم سنگین اندوهت را می دانم که خود نیز چشیده ام... کلمات قدرت آن را ندارند که انتقال دهنده همدردی من باشند. فقط از خدا برای روح آن عزیز به آرامش رسیده، رحمت و برای همه بازماندگان صبر می طلبم. خدایش بیامرزد.